چو در نظر نبود روی دوستان ما را

به هیچ رو نبود میل بوستان ما را

رقیب گومفشان آستین که تا در مرگ

به آستین نکند دور از آستان ما را

به جان دوست که هم در نفس بر افشانیم

اگر چنانکه کند امتحان به جان ما را

چه مهره باخت ندانم سپهر دشمن خوی

که دور کرد بدستان ز دوستان ما را

به بیوفائی دور زمان یقین بودیم

ولی نبود فراق تودر گمان ما را

چو شد مواصلت و قرب معنوی حاصل

چه غم ز مدت هجران بیکران ما را

گهی که تیغ اجل بگسلد علاقهٔ روح

بود تعلق دل با تو همچنان ما را

اگر چنان که ز ما سیل خون بخواهی راند

روا بود به جدائی ز در مران ما را

وگر حکایت دل با تو شرح باید داد

گمان مبر که بود حاجت زبان ما را

شدیم همچو میانت نحیف و نتوان گفت

که نیست با کمرت هیچ در میان ما را

گهی کز آن لب شیرین سخن کند خواجو

ز نوش ناب لبالب شود دهان ما را


بلاگسر*اشعار خواجوی کرمانی*زندگی نامه خواجوی کرمانی ز ,نبود ,خواجوی ,جان ,چو ,گمان ,ما را ,را به ,دل با ,خواجوی کرمانی ,دوستان مامنبع

غزل شماره دهم ۱۰ از خواجوی کرمانی

غزل شماره نهم ۹ از خواجوی کرمانی

غزل شماره هشتم ۸ خواجوی کرمانی

غزل شماره هفت ۷ خواجوی کرمانی

غزل شماره شش ۶ خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی غزل شماره پنجم

شعر چهارم غزل خواجوی کرمانی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Pet doni pc downloads and tips بازارچه دیجی ورلد سجاده فرش مسجدی سئو آموز تو بهترین خرید رو از ما داشته باش تازه های وب سایت instagram سرزمینم