وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار

از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق

در خوی خجلت افکند چشمهٔ آفتاب را

وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند

ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را

بسکه بسوزد از غمش ایندل سوک من

دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را

چون بت رود ساز من چنگ بساز در زند

من به فغان نواگری یاد دهم رباب را

گر به خیال روی او در رخ مه نظر کنم

مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را

دست امید من عجب گر به وصال او رسد

پشه کسی ندید کو صید کند عقاب را

چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را

در خم عقربش نگر زهرهٔ شب نقاب را

خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر

زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را


بلاگسر*اشعار خواجوی کرمانی*زندگی نامه خواجوی کرمانی چون ,خواجوی ,ز ,خواب ,آب ,زند ,خواجوی کرمانی ,را چون ,گر به ,او رسد ,پشه کسیمنبع

غزل شماره دهم ۱۰ از خواجوی کرمانی

غزل شماره نهم ۹ از خواجوی کرمانی

غزل شماره هشتم ۸ خواجوی کرمانی

غزل شماره هفت ۷ خواجوی کرمانی

غزل شماره شش ۶ خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی غزل شماره پنجم

شعر چهارم غزل خواجوی کرمانی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی نوین فایل بازار سنگ فروشگاه اینترنتی Timothymm zuhause هر چی بخوای هست peyton3s casa کلینیک زیبایی پوست و مو , کلینیک لیزر مو یکم بیشتر بمون تاثیر پرچم در بازاریابی